***5ماهگی پسری به روایت تصویر***
سلام عزیزم اینبار اومدم فقط عکسایی که ازت گرفتمو میذارم برات
ولی دلم نیومد چند کلام برات ننویسم
پسرم 5 ماه و 24روز از اومدنت گذشت و تو روز بروز بزرگتر و بزرگتر میشی و من از بودن در کنارتو لذت میبرم هنوز مامان بزرگی خونه ماست و کم کم داره بهتر میشه عمه جون و خاله جون هم هستن حسابی دور و برت شلوغه
هنوز انچنان که باید غلت نمیزنی ولی راه میری با کمک بابایی فک کنم دوس نداری سینه خیز بشی دوس داری بدوی یهویی
هوا کم کم گرم شده و لباسای آستین کوتاهتو تنت میکنمخوشکل میشی لختی میترسم دخملا بدزدنت
واااااااااااای از دست جیغات که هرازگاهی خونه رو به لرزه در میاری
بابایی که از در میاد تو تا صدات میکنه همچین خودتو براش لوس میکنی و براش میخندی که قند تو دل بابایی آب میشه کلا پسر خوش اخلاقی هستی و هرکی میبیندت میگه کپی باباتی
برات غذای کمکی رو شروع کردم 2 روزه که بهت لعاب برنج میدم تو هم با اشتهای فراوون میخوری
کالسکه سواری و پیاده روی عصرا هم برنامه جدیده ته با مامانی میبرمت پیاده روی خیلی اروم میشینی تو کالسکه ت و اطرافو تماشا میکنی
فعلن همینا بازم میام فدات شم
در ادامه مطلب ببینشون
این عکس رو روز 13 بدر تو حیاط خونمون بغل مامانی هستی
قـــــــــــــــــــــد وبالاتو قربـــــــــــــــــــــــــــون مامان جان
محبوبترین اسباب بازیهات فک کنم همین طرف میوه باشه
از عکس گرفتن های پشت سرهم خاله جوون در تعجبی
اینجام بعد از کلی بازی کردن در حال استراحت بودی که باز خاله جوون شکارت کرده