یک روز سهندی
رویدادهای یک روز معمولیت رو مینویسم تا بدونی چطوری میگذشت وقتی 22ماهت بود صبح من ساعت 6.30بیدارمیشم تو هم به تبعیت من ساعت 7نشده بیدار میشی اولین حرفی هم که میگی اینه ماشین بابا کو؟؟ بعدش میپرسی بابا کو؟؟ منم میگم رفته برا پسر نازش نون بخره ذوق میکنی وبعد میریم wc دست و صورتتو میشوری و میگی چه خوشگل شده پسرم از زبون من به خودت التفات میکنی بعد بابا میاد و شما یا چای شیرینتو یا شیر عسلتو که برا درستیدم میخوری و بعد تا 8.30که صبحونه کاملتو میدم چون اول صبی چیزی نمیخوری منم این ترفندو بکار میبرم بعدرفتن بابا یکم کارتون په په یکم بازی توی حیاط تا ساعت صبحونت برسه بعد صبحونه که یک در میون یه روز تخم مرغ یک روزم پنیر،کره ،خ...