سهندسهند، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

سهند نقل خاله هاش

واکسن 6 ماهگی هم گذشت:)

سلام عزيز دل مامان امروز6ماه و2روزته صبح رفتيم مركز بهداشت برای كنترل و واكسن6ماهگيت الهي فدات شم اول قدو وزنتو کنترل کردیم که قدت شده بود 72 و وزنت شده 9کیلو ماشالا پسرم خانم بهداشتی هم گفت که همه چی خوبه و بالای منحنی رشد هست باید مواظب باشم چاقتر نشی بعدهم نوبت واکسن که شد من دلم هری ریخت به جای تو دردم اومد عزیزم بمیرم یک گریه و جیغی کشیدی موقع واکسن زدن که نگو اشک چشمات سرازیر شد دلم منم درد گرفت فهمیدم که یه لحظه هم نمیتونم گریه تو ببینم فوری بغلت کردم و سرگرمت کردم تا یادت بره زودی هم ساکت شدی بابایی هم بردت بیرون تا هوایی بخوری بعدم برگشتیم خونمون هر 4 ساعت تب بر میدم تا خدایی نکرده تب نکنی و تا عصر که خوب بودی ولی...
14 ارديبهشت 1391

رويدادهاي جديد

سلام دردونه مامان منو ببخش كه چندوقتي نبودم آخه خاله نيلوفرجوني از كرج اومده بود ومشغول اون بوديم خيليم خوش گذشت.برات هم 1دست بلوز_شورت قرمز رنگ آورده بودن دست گلشون دردنكنه. پسرم چندروزيه حرف ب رو خوب تلفظ ميكني ب ب با ميكني باباتم ذوق ميكنه كه بابا رو قبل از ماما گفتن ميگي برات 1هفته س سوپ درست ميكنم شما هم بااشتها همشو ميخوري فدات شم من پسر نازم. هواهم خيلي وقته گرم شده ولباساي خوكشلتو ميپوشونم وكيف ميكنم از ديدنت الانم گذاشتمت جلو تی وی داری کارتون میبینی هرازگاهی هم یه جیغی میکشی و نیگام میکنی یعنی اینکه به منم توجه کن منم اینجام قبون اون نیگا کردنت بیشم پیسریمممممم من که همه زندگیم تو هستی عزیزه دلم تام و ج...
14 ارديبهشت 1391

یک رویداد جالب

سلام پسر عزیزم نفس مامان امروز روز 5شنبه 91/2/14 سر ظهر اتفاقی افتاد که کلی با بابایی خندیدیم تو ازم تقلید کردی و حرفمو تکرار کردی اره درست شنیدی حرف منو تکرار کردی داشتیم ناهار میخوردیم که دوتا عطسه پشت سرهم کردی منم بهت گفتم عافیــــــــــت تو هم بلافاصله بعد من گفتی عافیت کلی خندیدیم و ذوق کردیم با بابایی همینو خواستم بگم بازم میام   ...
14 ارديبهشت 1391