سهندسهند، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

سهند نقل خاله هاش

**ماجراهای اولین سفرم (قسمت اول)**

1391/3/24 11:30
3,150 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دیلم بغلبالاخره برگشتیم خونه خودموون و تعطیلاتمون تموم شدنگران ولی حیف که تموم شد گریهخیلی دیلمون تنگ میشه برا تبریزخیلی خوش گذشتنیشخندزبان

از اولش بگم که روز دوشنبه قرار شد با هواپیما بریم سفر از خود راضیبابایی صبح مارو رسوند فرودگاه و تا وقت سوار شدن هم واستاد پیشمون لبخندبعدش منو تو تنهایی سوار هواپیما شدیم بغلمژهخیلی سخت بود دستم سنگین تو هم بودی دیگه تا برسم و بشینم سر جام خسته شدم اوهشما هم که اولش خوب بودی یعنی شیشه شیرتو خوردیخوشمزه بعد نیم ساعت دیگه حوصلت سر رفت کلافهکنارمون هم یه دختر خانمی بود باهات بازی میکردن ولی شما همش جیغ میزدی نگرانبالاخره ناهارو که خوردی یکم خوابیدیخواب تو بغلم منم یکم استراحت کردمآخنیشخندقلب

تا اینکه بلاخره رسیدیم تبریزهورا بابای من اومده بود دنبالمون گاوچرانباهم برگشتیم خونه تو راهم همش شما خواب بودیخواب تا رسیدیم خونه بیدار شدی و مامان جون از دیدنمون خیلی ذوق زده شده بود بغلقلبکلی قربون صدقه ت میرفت عصری مادربزرگ من و خاله هام اومدن دیدنت همه کلی ذوق میکردنقلبزبان و تو اصلن غریبگی نکردی باهاشون آفرین پسر گلممژهبغلماچ

فراداش مامانم برات یه مهمونی گرفت هوراهمه فامیل اومدن و شیرینیتو خوردند کادوهاشونو هم آوردند از خود راضیدستشون درد نکنهخجالتماچ

تا اینکه روز 4 شنبه شد و شب حنا بندون خاله جونی رسید هوراعصرش که مشغول درست کردن حیاط و صندلیا بودیماوه و شما هم پیش مامانی راحت بودی مهمونا هم اومدند خاله جونی هم خوکشل شده بودمژهقلب

شام عروسی هم خیلی خوشمزه شده بود همه راضی بودندخوشمزه کلی رقصیدیم و شما خیلی پسر گلی بودی ماچموقع شام یکم خوابیدیخواب و مامانی رو آزاد گذاشتیزبان

خلاصه شب حنا بندونم گذشت بابا و خاله جونی هم صبح روز 5شنبه اومدند ازشیرازمژههورا

جمعه هم تبریز تالار جشن عروسی بود هوراصبح ما رفتیم خوب بود اونجا یکم اذیت شدی از سروصدا و کم خوابینگرانگریه

خلاصه گذشت و شبش برگشتیم خونمون و خوابیدیم خوش گذشت عروسیماچبغلقلبتو ادامه مطلب عکسارو ببینزبانچشمک

سهندی

اینجا خونه مامانی جونم هستم خاله بازم منو سوژه کرده نیشخند

سهندی

خاله جونی ژستم خوبه ؟؟لباسم خوشکله؟؟مامانیم گرفته قلب

سهند

ااااامامان و خاله جونی این کارا چیه من که دارم نیگا میکنمتعجب

سهند

نیــــــــــــــگاااااااااااااااا کنین منو دارم بالفیکس میرم بااااااااااااز خود راضی

سهند

اینم لباسای عروسیمه دست خاله عروس جونیم درد نکنه قلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

Nasi!i
25 خرداد 91 23:25
en axash kheyli khoshele
خاله زری
26 خرداد 91 12:08
بوس بوس بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
فائزه
27 خرداد 91 18:37
خالههههههههههههههههههههه فدات بشه سهندی
هم فدای تو هم فدای مامانی
چقد نازی تو
ماشالاااااااااااااااااااااااااااا



خدا نکنه فایزه جونم بووووووس
میسی که بیادمونی
ستاره ولوله
27 خرداد 91 18:48
اوخی سهندی سفر خوج گذشته انشاللهستاره فدات بشه


میسی خاله جونی قوربونت
saba
30 خرداد 91 16:11
همیشه به سفر باشی عزیزم


ممنون عزیزم شما هم
سارا بهرويان
1 تیر 91 9:15
واااااي واااااااي چه تيپي هم زده اينقده خوشتيپ كردي نميگي ميدزدنت اوووخه؟
نهیر
1 تیر 91 23:56
عشقمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم قربون اون چشمای گردت برم من

نهيرجونم دلم براتون تنگ شده
خدانكنه زنده باشي عزيزم:-*:-*:-*
مریم مامان پندار
21 تیر 91 15:21

دلم براتون تنگ شده بود من برگشتم خونه


سلام گلم خوش اومدی م هم دلمون تنگید براتون
سارا (مامان نیما)
23 تیر 91 12:32
آینور عزیزم
دلم برات تنگ شده
بیا اااااااا کلوپ


سلام عزیزم منم دلم تنگیده اما نت ندارم که بیام کلوب (